بی شکوه و غریب و رهگذرند
یادهای دگر ، چو برق و چو باد
یاد تو پرشکوه و جاوید است
و آشنای قدیم دل ، اما
ای دریغ ! ای دریغ ! ای فریاد
با دل من چه می تواند کرد
یادت ؟ ای یاد من ز دل برده
من گرفتم لطیف ،‌ چون شبنم
هم درخشان و پاک ، چون باران
چه کنند این دو ، ای بهشت جوان
با یکی برگ پیر و پژمرده ؟


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392 | 20:22 | نویسنده : negin |

 

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

 

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست

 

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق

اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست

 

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

 

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

 

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی

اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست

 


موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،

تاريخ : یک شنبه 2 تير 1392 | 23:31 | نویسنده : negin |

سالهاست همین گونه مانده است...بهت زده وآرام،متعجب وشاد...اما شادی سراسرغم...

سالهاست آرام وبی صداست...لبریز سئوال...ولی همین گونه مانده است...خسته است...نه از اینکه شاید هرگز جوابی نیاید بلکه از آن سو که سالهاست همین گونه مانده است...

مانند تشنه لبی در بیابان که محو تک ابر کل آسمان در بالای سرش است...ولی می داند این ابر هرگز نخواهد بارید...

همین گونه مانده است...همین طرف پرچین نگاهت مانده است...هرگز دروازه های شهر حضورت برویش گشوده نخواهند شد و او این را به خوبی می داند...اما بازهم مانده است...همیشه همین گونه مانده است...

نگاهم را می گویم که به نگاهت خیره مانده است...وسالهاست که همین گونه مانده است...

 

 


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : یک شنبه 2 تير 1392 | 15:21 | نویسنده : negin |

اى دوست !

تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى !

تا تو هستى زندگى باید کرد . . .

 

کاش می دانستم چیست، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم

 جاریست...

 


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : یک شنبه 2 تير 1392 | 15:15 | نویسنده : negin |

 

Every night in my dreams

هر شب در رویا هایم

I see you. I feel you.

می بینمت، احساست می کنم


That is how I know you go on.

و به این وسیله می فهمم که هنوز زنده ای


Far across the distance

در آن دور دست


And spaces between us

و فاصله ای که بین ما وجود داره


You have come to show you go on.

اومدی و نشون دادی که هنوز زنده ای


Near, far, wherever you are

نزدیک یا دور، هرجا که هستی


I believe that the heart does go on

مطمئنم که قلبت هنوز (برام) می زنه


Once more you open the door

یک بار دیگه در رو باز کردی


And you're here in my heart

و تو در قلب من هستی


And my heart will go on and on

و (با وجود تو در قلبم) قلبم به تپیدنش ادامه میده


Love can touch us one time

عشق ما رو دوباره به هم خواهد رسوند


And last for a lifetime

و برای آخرین بار در زندگیم


And never go till we're one

و از من دور نخواهد شد تا ما یکی بشیم


Love was when I loved you

عشق فقط عشقی بود که من عاشقت بودم


One true time I hold to

و زمانی بدون ریا که من تو را در آغوش گرفتم


In my life we'll always go on

و در زندگیم ما همیشه با هم خواهیم بود


Near, far, wherever you are

نزدیک یا دور، هرجا که هستی


I believe that the heart does go on

مطمئنم که قلبت هنوز (برام) می زنه


Once more you open the door

یک بار دیگه در رو باز کردی


And you're here in my heart

و تو در قلب من هستی


And my heart will go on and on

و (با وجود تو در قلبم) قلبم به تپیدنش ادامه میده

 

There is some love that will not go away
 
عشقهایی هستن که هیچ وقت از بین نمی رن


You're here, there's nothing I fear,

تو اینجا با من هستی، و من دلیلی برای ترسیدن نمی بینم


And I know that my heart will go on

و می دانم که(با وجود تو) زنده خواهم ماند


We'll stay forever this way

و ما همیشه اینطور خواهیم بود


You are safe in my heart

تو در قلبم در امانی

And my heart will go on and on

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: متن آهنگهای خارجی ، ،

تاريخ : شنبه 1 تير 1392 | 18:13 | نویسنده : negin |

این پست رو 100% واسه دل خودم گذاشتم... و نمیدونم نویسندش کیه...

.

.

.

به شانه هایم زدی...تا تنهاییم را تکانده باشی.به چه دل خوش کردی؟!...تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟!!...


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:45 | نویسنده : negin |

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها
پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می ترسم تو را خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی...

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:42 | نویسنده : negin |

من نه خوش بینم نه بد بینم

من شد و هست و شود بینم...

عشق را عاشق شناسد ،  زندگی را من

من كه عمری دیده ام پایین و بالایش

كه تفو بر صورتش،لعنت به معنایش

دیده ای بسیار و می بینی

می وزد بادی ،پری را می برد با خویش،

از كجا ؟از كیست؟

هرگز این پرسیده ای از باد؟

به كجا؟وانگه چرا؟زین كار مقصد چیست؟

خواه غمگین با ش،خواهی شاد

باد بسیار است و پر بسیار ،یعنی این عبث جاریست. 

آه باری بس كنم دیگر

هر چه خواهی كن،تو خود دانی

گر عبث یا هر چه باشد چند و چون،

         این است و جز این نیست.

مرگ می گوید:هوم!چه بیهوده!

زندگی می گوید اما

باز باید زیست،

باید زیست،

باید زیست....

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:39 | نویسنده : negin |

بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلكنده و غمگین

من اینجا بس دلم تنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی فرجام بگذاریم

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:33 | نویسنده : negin |

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است ؟

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:32 | نویسنده : negin |

"سبز"

با تو ديشب تا كجا رفتم

تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم

من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند

من نمي گويم كه باران طلا آمد

ليك اي عطر سبز سايه پرورده

اي پري كه باد مي بردت

از چمنزار حرير پر گل پرده

تا حريم سايه هاي سبز

تا بهار سبزه هاي عطر

تا دياري كه غريبيهاش مي آمد به چشم آشنا ، رفتم

پا به پاي تو كه مي بردي مرا با خويش

همچنان كز خويش و بي خويشي

در ركاب تو كه مي رفتي

هم عنان با نور

در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني

سوي اقصامرزهاي دور

تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم

تو گراميتر تعلق ،‌ زمردين زنجير زهر مهربان من

پا به پاي تو

تا تجرد تا رها رفتم

غرفه هاي خاطرم پر چشمك نور و نوازشها

موجساران زير پايم رامتر پل بود

شكرها بود و شكايتها

رازها بود و تأمل بود

با همه سنگيني بودن

و سبكبالي بخشودن

تا ترازويي كه يك سال بود در آفاق عدل او

عزت و عزل و عزا رفتم

چند و چونها در دلم مردند

كه به سوي بي چرا رفتم

شكر پر اشكم نثارت باد

خانه ات آباد اي ويراني سبز عزيز من

اي زبرجد گون نگين ،‌ خاتمت بازيچه ي هر باد

تا كجا بردي مرا ديشب

با تو ديشب تا كجا رفتم

 

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:27 | نویسنده : negin |

سخت است،بالهایی زیبا و هوس انگیز برای پرواز داشته باشی  اما خودت با دستهای خودت آنها را به اجبار شکسته باشی...

سخت است ناتوان بودن در برابرجبر زمانه...و محروم بودن دستانت از دستانی که بی وقفه آنها را میخواهی...

سخت است که حتی دایره لغاتت هم همراهی ات نکنند...و قلم در دستان لرزانت مضطرب شود...

و در هوای گرم نزدیکی تابستان که جسمت را می آزارد...روحی داشته باشی که در حال یخ زدن باشد...و بوی پاییز و بارانی سیل مانند از حال و هوایت بیاید...انگاه خود را بیخیال و قوی و آرام ظاهر کنی...

و سخت تر از همه هم این است که از شدت هجوم غم...وبلاگت را برای دردودل کردن انتخاب کنی..!!!

 


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : شنبه 18 خرداد 1392 | 18:24 | نویسنده : negin |

  انتظار تو را کشیدن خوب است...گاهی دیرتر بیا و مرا منتظر کن... دلتنگ تو بودن خوب است...گاهی دورتر برو ودلتنگم کن...

نگاه کردن تو خوب است...گاهی بیشتر نگاهم کن...دنیایم را آرام کن...

دستان تو را داشتن خوب است...گاهی دستانت را بی وقفه به من هدیه کن...

اسیر تو بودن خوب است...گاهی درهای زندان را محکم تر کن...

صدای تو را شنیدن خوب است...گاعی بی دلیل هم که شده بیشتر صدایم کن...

بودن تو خوب است...گاهی بلندتر نفس بکش تا بودنت را بیشتر احساس کنم...

تشویش تو خوب است...گاهی مرا تا بی نهایت تشویشت ببر...

بی قرار تو بودن خوب است...گاهی مهربانتر باش تا بی قرارتر شوم...

حتی ترس از دست دادنت هم خوب است...گاهی بی تفاوت تر باش تا هراسناک تر شوم...

گاهی...گاهی...با تو همه چیز خوب است...با تو همه جا خوب است...

با تو بیشتر باران میبارد...با تو برف سفیدتر است...باتو آفتاب لطیف تر است ونسیم نوازشگرتر...

با تو زخم ها عمیق ترند...با تو اشک ها زلال ترند...با تو لبخندها سرشارترند...با تو شادی ها مانا ترند و غم ها دردناک ترند...

با تو خدا هم نزدیک تر است...تو خود موهبت خدایی...با تو که باشم با خدا سه نفر میشویم...چشمان تو آثار دستان خداست...

در میان همه چیزهای بد تو خوبی...در میان همه آنهای بد...تو خوبی...

آه که تو را داشتن چه خوب است...

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 10:29 | نویسنده : negin |

بام را برافكن ، و بتاب ، كه خرمن تيرگي اينجاست‌.
بشتاب ، درها را بشكن ، وهم را دو نيمه كن ، كه منم هسته اين بار سياه‌.
اندوه مرا بچين ، كه رسيده است‌.
ديري است‌، كه خويش را رنجانده ايم ، و روزن آشتي
بسته است‌.
مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان ، كه جدا
مانده ام‌.
به سرچشمه «ناب» هايم بردي ، نگين آرامش گم كردم ، و
گريه سر دادم‌.
فرسوده راهم ، چادري كو ميان شعله و باد،دور از همهمه
خوابستان ؟
و مبادا ترس آشفته شود ، كه آبشخور جاندار من است‌.
و مبادا غم فرو ريزد، كه بلند آسمانه ي زيباي من است‌.
صدا بزن ، تا هستي بپا خيزد ، گل رنگ بازد، پرنده
هواي فراموشي كند.
ترا ديدم ، از تنگناي زمان جستم . ترا ديدم ، شور عدم
در من گرفت‌.
و بينديش ، كه سودايي مرگم . كنار تو ، زنبق سيرابم‌.
دوست من ، هستي ترس انگيز است‌.
به صخره من ريز، مرا در خود بساي ، كه پوشيده از خزه
نامم‌.

بروي ، كه تري تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است‌.
غوغاي چشم و ستاره فرو نشست‌، بمان ، تا شنوده آسمان ها
شويم‌.
بدر آ، بي خدايي مرا بياگن‌، محراب بي آغازم شو.
نزديك آي‌، تا من سراسر «من» شوم‌.


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 | 22:23 | نویسنده : negin |

آدم خلیفه تنهای خدا روی زمین است...

امپراطوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاح اش

"...و سلاح او گریه است"

 


موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،

تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 | 21:59 | نویسنده : negin |

 در روزگار شما "آن هایی" است.

خود را با آنها همراه کنید.    

"آن هایی" که چون ابر می گذرند...

 


موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،

تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 | 21:56 | نویسنده : negin |
صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.