توجه...!توجه...! تولدمه...سه شنبه تولدمه!آرام

+من از این کیکا میخواااااااممممممممم! :)))))

+خوشحال وشاکرم که خدا بهم فرصت "بودن" داد...:)

+خوشحالم که یک تولد دیگمو هم کنار تو هستم...و آرزو میکنم تا آخر عمرم همه ی تولدام کنار تو باشه... :)


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : یک شنبه 29 دی 1392 | 12:17 | نویسنده : negin |

هرکسی خوشبختی را در چیزی میداند...

وبرای رسیدن به خوشبختی شیوه ی خودش را دارد...

مثلا من خوشبختی را "تو" میدانم...

و شیوه ام برای رسیدن به خوشبختی "باتو بودن" است...


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392 | 21:47 | نویسنده : negin |

وقتی به خانه برگشتم...خسته بودم...

آنقدر که حتی لباسهایم را عوض نکردم...

چیزی نخوردم...آهنگ هم گوش نکردم...

خستگی جوری در من جریان داشت...

که به چیزی فکر نمی کردم...

به تو هم فکر نکردم...به خودم هم...

به هیچ کس سلام نکردم...

موبایلم را هم یک گوشه انداختم...

فقط دراز کشیدم...و چشمانم را روی هم گذاشتم...

اما آنقدر خسته بودم که...خوابم هم نبرد...

هنوز هم خسته ام...

و خستگی طوری درمن رخنه کرده...

که هیچ تلاشی برای رفع آن نمی کنم...


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : سه شنبه 24 دی 1392 | 14:1 | نویسنده : negin |

یک نفر در قلب من هست...

که خیلی شبیه تو است...

صورتش مانند تو قرص ماه را تداعی می کند...

شبیه تو راه می رود...آنقدر که گاهی فکر میکنم با پاهای تو راه میرود!

صدایش مثل وقتهایی که تو آواز می خوانی...دلنشین است...

وقتی که میخندد مثل تو،گونه هایش چال می افتد...

و مثل تو همیشه موهایش پریشان و بهم ریخته است!...

دستان مهربانی هم دارد...

اگر او را این اطراف دیدی...

سلام مرا برسان و بگو:

انتهای همین کوچه باغ...

یک نفر تا اول بهار امسال-و تمام بهارهای عمرش!-

در انتظار توست...

یک تنها که آغوشش...فقط برای تو تعبیه شده...

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : جمعه 20 دی 1392 | 12:33 | نویسنده : negin |

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم


نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم


نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم


به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم


سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم


تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم


اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:
که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم...

+چقد دلم حرم میخواد...چقد دلم تنگ شده براتون...برای آرامشتون...

بی ربط نوشت: تولدت مبارک عزیزم...


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1392 | 9:22 | نویسنده : negin |

من تو را برای شعر برنمی گزینم...

شعر مرا برای تو برگزیده است...

در هوشیاری به سراغت نمی آیم...

هربار از سوزش انگشتانم...در میابم که باز نام تو را می نوشتم...

                                                                       "حسین منزوی"


موضوعات مرتبط: شعر ، ،

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392 | 10:4 | نویسنده : negin |

از این که درپی همیم،

خوشحالم...

از اینکه به هم نمی رسیم،

خوشحالم...

این که من سایه می شوم و تو آفتاب

خوشحالم...

از روزی می ترسم

که شب وروز بهم بخورد و ما به هم برسیم

می ترسم در هم تکرار شویم...

بگذار من همیشه شب باشم و تو روز

حال عمومی من از این نرسیدن خوش است!

                                               "محمد آشنا"

 +البته حتی اگه همیشه قرار باشه به هم نرسیم...اونم تکراری و دوس نداشتنی میشه...ما برای اتفاقی وناگهانی بودن باهمیم!برای تازه و همیشگی بودن!

بی ربط نوشت: نمی دونی چقد داره این روزا(مخصوصا همین امروز)سخت میگذره...تلخ می گذره...

کجایی؟...کاش بیای...کاش باشی...


موضوعات مرتبط: شعر ، ،

تاريخ : شنبه 14 دی 1392 | 11:30 | نویسنده : negin |

عزیزم...ماه را میبینی که امشب چگونه در آغوش آسمان آرام گرفته؟...

ببین چگونه تمام خورشید را از بستر آسمان جارو کرده...و خودش را در دلِ تنگ آسمان جا کرده...

ببین ماه را که تمام تنهایی آسمانِ سرمه ای را زدوده...و با لبخندی لبریز رضایت...خود را به دست های ابری آسمان سپرده...

ببین که امشب ماه...ستاره ها را هم به خلوت زیبای خود وآسمانش راه نداده...

عزیزم...امشب تو هم ماهِ آسمان ابری دلِ من می شوی؟..



  I know it's not much but it's the best I can do +
My gift is my song dear and this one's for you
And you can tell everybody this is your song
It may be quite simple but now that it's done
I hope you don't mind
I hope you don't mind that I put down in words
How wonderful life is while you're in the world

So excuse me forgetting but these things I do
You see I've forgotten if they're brown or they're black
Anyway the thing is what I really mean
Yours are...the sweetest eyes I've ever seen

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392 | 16:45 | نویسنده : negin |

باید در خانه بمانم...

در بستری از درد و بی تابی دراز بکشم...

و به همه چیز و همه کس غر بزنم...

و در این فکر باشم...

که چگونه یک دردساده...می تواند قرارهای زیبای مارا خراب کند...

و تو را نگران...

هرچند ثانیه یکبار هم باخود بگویم...

حیف از قدم ها ولبخندها وحرفهایی که...میشد باهم بزنیم!

کاش بدنم کمی بیشتر بامن مدارا می کرد...

 

+حال این روزام...دقیقا مثه این عکسه...

 

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : یک شنبه 8 دی 1392 | 11:51 | نویسنده : negin |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت   روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود   بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم   وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد   دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن   در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم  

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

 

+مطلب قبلی رو حذف کردم...چون یک نفر که خیلی خوبه...اینو ازم خواست...


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : جمعه 6 دی 1392 | 15:48 | نویسنده : negin |

دیگر می خواهم از خودم جدا شوم...

پیوستن به تو...وارستگی از خود را می طلبد...

تو را خواستن یعنی..."من" را نخواستن...

یعنی "من" را باتو خواستن...محو در تو خواستن...

رهایی یعنی تو...و تو یعنی زیبایی...

مرا در حضورت رها کن...

مرا اسیر رهایی ات کن...

تا زیبا شوم...


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : یک شنبه 1 دی 1392 | 14:18 | نویسنده : negin |

من بعضی وقتا...یهو روانی میشم! :|

اصن یهو میرم تو خودم...! :|

همین جور بی دلیل...بدون اینکه اتفاقی افتاده باشه و یا مسئله ی خاصی اذیتم کرده باشه...! :|

غمگین میشم...بی حوصله میشم...عذاب میکشم...و همش افکاری که ازشون میترسم و مسائلی که اذیتم میکنن میاد تو ذهنم... :|

و چیزی که اینجور وقتا حالمو بدتر میکنه اینه که مجبورم تظاهر کنم حالم خوبه! :|

چون وقتی دیگران ازم میپرسن:چی شده؟چرا ناراحتی؟چیزی شده؟...هیچ جوابی ندارم!

امروز هم حالم اینجوری بود...!فقط یه نفر فهمید حالم خوش نیس...ولی من بازم انکار کردم... :|

ای بابا...خو الان چرا من انقد افسرده ام؟؟!! چه مرگمه؟؟!! یکی به من جواب بده!!!

+چه مسخره!خو که چی میام این چیزا رو تو وبلاگم مینویسم؟؟!!که چی بشه؟؟!! :|

+من دارم از درون داغون میشم!!! براساس هیچ و پوچ! :|

+لعنت به تکرار بیهودگی...


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : چهار شنبه 27 آذر 1392 | 14:28 | نویسنده : negin |

گاهی باید با یک صدا آرام شد...

با یک لبخند راضی شد...

به گرفتن یک دست...دل بست...

و گاهی باید بخاطر یک حضور ادامه داد...

من گاهی دلخور میشوم...که بایک جمله ات فراموش کنم...

گاهی درد میکشم...که با حضور تو تسکین یابم...

من گاهی خودخواه میشوم...که آرامش وجود تو را داشته باشم...

و گاهی میترسم...تا به تو پناه آورم...

بله...وقتی احساس پا از حدی فراتر گذاشت...

و یا بی حسی...از حد عادی خارج شد...

باید سکوت کرد...

نباید نوشت...نباید خواند...نباید سرود...

تنها باید زیر نور مهتاب قدم زد...کنار ماه قدم زد...


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : جمعه 22 آذر 1392 | 15:21 | نویسنده : negin |

در این روزهایی که تو نیستی...من تقریبا تمام میشوم...

و همین طور خسته و بی دلیل...تفاله ام را به این ور و آن ور میکشانم...

تاشب...و در این شب هایی که تو نیستی...باید زودتر شام خورد...و زودتر خوابید...

شب هایی که تو نیستی...باید زودتر بهانه ای برای "گرخیدن" به زیر پتو پیدا کرد...

باید ساعتها را جلو کشید...

در این شب ها سردرد عجیب به کار آدم می آید... آن دکتر مهربان درونت هم اجازه میدهد...تا خود صبح در آغوش مسکن های خواب آور تجویزی اش ...به خوابی عمیق فرو روی...

و خواب...دنیایی که در آن اکثرا دچار بی حسی ونبودن میشوم...و من به این نبودن و بی حسی نیازمندم...

آری...من در بودنت به تو نیازمندم...و در نبودنت...به نبودن!


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : چهار شنبه 20 آذر 1392 | 21:43 | نویسنده : negin |

شب از مهتاب سر میره...تمام ماه تو آبه...

شبیه عکس یک رویاست...تو خوابیدی...جهان خوابه...

زمین دور تو میگرده...زمان دست تو افتاده...

تماشا کن...سکوت تو عجب عمقی به شب داده...

تو خواب انگار...طرحی از گل و مهتاب و لبخندی...

شب از جایی شروع میشه...که تو چشماتو میبندی...

تو رو آغوش میگیرم...تنم سرریزه رویا شه...جهان قد یه لالایی توی آغوش من جا شه...

تو رو آغوش میگیرم...هوا تاریک تر میشه...خدا از دست های تو به من نزدیک تر میشه...

زمین دور تو میگرده...زمان دست تو افتاده...تماشا کن...سکوت تو عجب عمقی به شب داده...

تمام خونه پر میشه...از این تصویر رویایی...تماشا کن...تماشا کن...چه بی رحمانه زیبایی...

آب و ماه... من و تو...‏

+قبلا یک بار این شعر رو گذاشته بودم تو وبلاگم...اما الان دوباره بیشتر از همیشه حسشو دارم...

+آهای ماه...دل من و دریا تنگه!

 


موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،

تاريخ : یک شنبه 17 آذر 1392 | 22:32 | نویسنده : negin |

داره برف میاد...

به خدا داره برف میاد...

بالاخره اومد...

انقد خوشحال و ذوق زده ام که دستام دارن میلرزن!

چقد دنیا رنگی و زیباست...

چقد زندگی رو دوس دارم...

یه عالمه احساس خوب تو وجودمه...

یه عالمه شکرگزاری...

انگار تو هر دونه برف دل منم هست... :))))))))

+آه...با تموم وجود میخوامت الان...فقط تو حال الانمو میفهمی...فقط تو...چون تو تنها کسی هستی که وجود برفیمو درک کردی!

کاش میشد باهم باشیم...و امروز باهم بریم بیرون و اولین برف امسال رو کنار هم جشن بگیریم...کاش... :| احساس بی خونه و بی هم خونه بودن سخت تلخ کرده کاممو!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392 | 19:26 | نویسنده : negin |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.